هوا را به سان یک کران باید بوئید
من مانده ام میان این دو هیچ
بودن و شدنم را در قماری با سر نوشت می بازم
و این جسم خاکی را نیز
همیشه راهی بود تا بر خلاف جهت باد دوید
بر خلاف موج شنا کرد و بر خلاف عقل شنید
اما اکنون همه ی راهها بن بست
و تمامی بن بست ها به یغما برده شده اند تا من را در خود برنجانند
اکنون تنها من مانده ام میان این دو هیچ . . .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر